غرق می شوم
در ژرفنای مردمکی که دروغ می گوید دوستم دارد را
تصحیح می کنم املای صدایم را :
تو - او - شده ای!
و در حال استمراری من
بعید ِ بعید است بودنت!
پلک میزنی ؛
آواره می شوم
میان تصویرهای جامانده
از دوست داشتنی ت!
عق می زنم از بوی گند خیانت
و بالا می آورم خودم را از چشمانت!
اشک می ریزی از رفتنم..
**********
دیروز، شاید بدون اغراق سخترین روز زندگیم بیرون از ایران بود
یک خبر تلخ
خیلی تلخ
از ایران، برای یک عزیز
داشتم بلگمو میخوندم، دیدم امسال پراز خبرهای بد بود
خبرهایی که هر کدوم زندگیم رو مدتی برد تو کمای فکری، و بیشتر از همیشه تنهایی رو اینجا حس کردم
البته نمینالم! شاید ایران هم اگه بودم، همینطور حس میکردم...
اما، دوست عزیزم،ای کاش الان در ایران کنارت بودم، و با تمام وجود خشمو غم از دست دادن پدرت را با تو همراهی میکردم...
اما راست میگویی. . . "او نمیمیرد"
..........زامبی سکوت را برمیگزیند..........
No comments:
Post a Comment