ما نیز روزگاری
لحظهای سالی قرنی هزاره یی از این پیش ترک
هم در این جای ایستاده بودیم
بر این سیاره بر این خاک
در مجالی تنگ - هم از این دست
در حریر ظلمات، در کتان آفتاب
ر ایوانِ گستردهی مهتاب
در تارهای باران
در شادَرْوانِ بوران
در حجلهی شادی
در حصارِ اندوه
تنها با خود
تنها با دیگران
یگانه در عشق
یگانه در سرود
سرشار از حیات
سرشار از مرگ.
ما نیز گذشتهایم
چون تو بر این سیاره بر این خاک
در مجالِ تنگِ سالی چند
هم از اینجا که تو ایستادهای اکنون
فروتن یا فرومایه
خندان یا غمین
سبکپای یا گرانبار
آزاد یا گرفتار.
ما نیز
روزگاری
آری.
آری
ما نیز
روزگاری...
..........امروز زامبی متولّد شد و دید چقدر زامبی هست..........
No comments:
Post a Comment